رویدادپارس / راضیه عقیلی مهر: بهرام فرهمند صابر، در شناسنامه متولد ۳۰ شهریور ماه ۱۳۴۷ در روستای کره‌بند از توابع شهرستان گناوه است. متأهل است و سه فرزند دارد. او چنان‌که خود می‌گوید، در یک شب سرد زمستانی به دنیا آمده است و مرحوم پدرش «شیرزاد» برای این‌که مدرسه رفتنش به عقب نیفتد، تاریخ تولدش […]

رویدادپارس / راضیه عقیلی مهر: بهرام فرهمند صابر، در شناسنامه متولد ۳۰ شهریور ماه ۱۳۴۷ در روستای کره‌بند از توابع شهرستان گناوه است. متأهل است و سه فرزند دارد. او چنان‌که خود می‌گوید، در یک شب سرد زمستانی به دنیا آمده است و مرحوم پدرش «شیرزاد» برای این‌که مدرسه رفتنش به عقب نیفتد، تاریخ تولدش را تا آخرین روز شهریور به عقب می‌کشاند. وی که فرزند چهارم از بین پنج فرزند خانواده است، همواره با پدرش رابطه خوب و صمیمانه‌ای داشت. مادرش «شاه زنان» سواد نداشت اما در خانواده‌ای مستعد پروررش یافته بود و حافظه قوی عجیبی داشت. دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان را در روستای کره بند می‌گذراند. سال ۱۳۶۵ در دبیرستان شهید زائرانگالی کره‌بند در رشته اقتصاد دیپلم می‌گیرد اما به دلیل حادثه تصادفی که برایش اتفاق می‌افتد، کنکور سال ۶۵ را از دست می دهد. او می‌گوید: «آن زمان کنکور تربیت معلم از دانشگاه جدا بود.» دو سال بعد یعنی سال ۱۳۶۷ در دانشکده حقوق دانشگاه شیراز، در رشته حقوق پذیرفته می‌شود. اما چون قبل از آن در دانشگاه تربیت معلم «شهید قاسمی» گچساران دو سال زبان انگلیسی خوانده و در استخدام آموزش و پرورش بوده است، به مدت یک‌سال مرخصی می‌گیرد و سال ۱۳۶۸ تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته حقوق آغاز می‌کند. همکاری با آموزش و پرورش تا سال ۱۳۷۵ ادامه می‌یابد و پس از آن از آموزش و پرورش منفک شده و جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر می‌شود. سال ۱۳۷۲ مقطع لیسانس را به اتمام می‌رساند. او می‌گوید: «اساتید خوبی در دانشکده حقوق دانشگاه شیراز بودند. اساتیدی که بسیار جدی و سختگیر بودند اما بهترین استادی که بیشترین بهره را از وی بردم و انگیزه‌ای شد تا در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری رشته تخصصی حقوق عمومی را انتخاب کنم، دکتر محمد امامی از اساتید به نام کشوری در زمینه حقوق عمومی بود.»

ـ علاقه به خواندن رمان و بازی بیلیارد و تخته نرد

فرهمند صابر به ادبیات فارسی علاقه بسیار دارد. اشعار شاعران نام آوری چون حافظ، مولانا، بوستان و گلستان را می‌خواند و حافظه شعری خوبی دارد. او می‌گوید: «آخرین کتاب حقوقی که در حال خواندنش هستم، «حقوق املاک» نوشته عباس بشیری است که یک مجموعه ۲۱ جلدی است و روزی دو ساعت و نیم آن را مطالعه می‌کنم. کتاب غیرحقوقی هم رمانی است از دکتر گیسو حاتمی که پزشک اطفال است اما قلم خوبی دارد و داستان می نویسد. رمان رمانتیک می‌خوانم. این رمان‌ها نوعی تفریح ذهنی برای من هستند و جذابیت دارند که تا پایان ماجرا آنها را دنبال کنید.» در ورزش نیز رشته تخصصی‌اش در دوران مدرسه و دانشگاه فوتبال و پینگ پونگ بوده اما این روزها به بیلیارد و تخته نرد علاقه دارد «چون موجب تمرکز بیشتر می‌شود.»

ـ فیلم‌های هندی به وکالت علاقه‎مندم کرد

بهرام فرهمند دلیل علاقه مندی‌اش به حرفه وکالت را تماشای فیلم‌های هندی می‌داند که آن سال‌ها از شبکه‌های عربی پخش می‌شد و مناطق جنوبی کشور از جمله استان بوشهر به دلیل نزدیک بودن به این کشورها می توانستند تماشا کنند. او می‌گوید: « نباید مسائل را سیاه یا سفید دید. باید از هر چیزی استفاده بهینه کرد و این نوع استفاده ماست که شکل و شمایل خاصی به یک اتفاق می دهد. در منطقه ما تلویزیون‌های کشورهای عربی از جمله بحرین، قطر، عربستان و کویت خوب می‌گرفت. شاید باعث تعجب باشد اما من به واسطه فیلم‌های هندی که چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه‌ها پخش می‌شد تا حدودی با فضای حقوقی و دادگاه آشنا شدم. سن و سالی نداشتم تا قبل از آن هیچ تصوری از حرفه وکالت و قضاوت نداشتم. در فیلم‌های هندی تصور می‌کردم آنچه بازیگران در نقش وکیل می‌گویند عین واقعیت است. در کل این فیلم‌ها را واقعی تصور می‌کردم! نحوه دفاع وکلای فیلم هندی برایم جالب بود. این انگیزه ای بود که باعث شد به حقوق علاقه مند شوم و با اهتمام بیشتری ادامه دهم.»

ـ مدرسه‌ای که خودمان ساختیم

فرهمند صابر در یک روستای محروم که در آن زمان تازه دبیرستانش شکل گرفته بود. علی رغم اینکه معلم به تعداد کافی نداشتند و گاه خودش در برخی دروس با نظارت مدیرمدرسه حسین رجایی که «انسان دلسوزی» بوده است به عنوان دانش آموز معلم برای دانش آموزان دیگر تدریس می کرده است. و همین موجب شده بود درس را بهتر بفهمد و در امتحانات نهایی سوم راهنمایی و در سه بخش ریگ، گناوه و دیلم مقام اول را کسب کند. او می‌گوید: «اتاق‌های مدرسه را خودمان ساختیم. سنگ به سنگ آن را با همراهی اهالی روستا و دانش‌آموزان روی هم گذاشتیم. تیرآهن‌ها را با اره دستی قطعه می‌کردیم. گاهی هم این اره دسته نداشت، گونی روی یکی از لبه ها می گذاشتیم و با تیغه آن این تیرآهن ها را بریدیم و کلاس ساختیم.»

ـ از معلمی تا وکالت

این وکیل خوش سابقه در مورد علت ورودش به رشته حقوق می‌گوید: «روزی مدیرمدرسه من و پسرعمه‌ام را کنار کشاند و گفت اگر می‌خواهید رشته‌ای غیر از علوم انسانی بروید، مدرسه‌ای را که با هزار مکافات امتیازش را برای روستا گرفتیم چون به حد نصاب دانش آموز نداریم، از ما می‌گیرند. من آن زمان فیلمی ژاپنی دیده بودم با عنوان «ریش قرمز» و در حال و هوای جوانی تحت تأثیر این فیلم قرار گرفته بودم و خیلی دوست داشتم پزشک شوم! با پیشنهاد مدیرمان و عواقب رفتن از روستا به دلیل انتخاب رشته تجربی و به دنبال آن از بین رفتن مدرسه، ترجیح دادم در روستایمان از بین رشته‌های حسابداری و مدیریت و اقتصاد، اقتصاد را انتخاب کنم. در طول دوره دبیرستان معلمی داشتم به نام زنده یاد آقای دلگرم که ایشان بسیار به من کمک و مشاوره داد. خاطرم هست در اول دبیرستان اولین سؤالی که از او پرسیدم این بود که استاد اگر بخواهم بروم حقوق باید چیکار کنم؟ نگاهی به من کرد و گفت: «خیلی باید درس بخوانید، باید با درصد بالا تست بزنید، نمراتتان باید ۷۰ به بالا باشد. حقوق خیلی سخته!» و من همان موقع تصمیم گرفتم، این سختی را پشت سر بگذارم و به سمت حقوق بروم. من از سختی بدم نمی‌آمد چون بچه روستا بودم.»

ـ پدرم می‌گفت وکالت کار خوبی نیست

فرهمند می‌گوید مرحوم پدرش کلاس ششم قدیم داشته است و جبر، ریاضی و شعر و ادبیاتش فوق‌العاده بود و خط بسیار خوبی داشت و این ویژگی‌ها از پدرش کافی بود تا او را به وجد آورد. او می‌گوید: پدرم از نظر ادبیات گفتمانی از یک لیسانس ادبیات امروز هیچ کم نداشت. تنها باسواد روستایمان بود که سواد کلاسی داشت و بقیه سوادشان مکتبی بود. پدرم برای تحصیل در مقاطع ابتدایی تا ششم در دبستان گلستان به بوشهر رفت و آمد می کرد. وی با اسب به جزیره شیف می‌آمد و از شیف با لنج یا قایق به بوشهر سفر می‌کرد. پدرم به خاطر همین تحصیلاتی که داشت با مفاهیم حقوقی آشنا بود و من اولین بار مفاهیم حقوقی چون تصرف عدوانی، حقوق تصرف، ثبت تصرف، ارکان دعوای تصرف عدوانی را از پدرم شنیدم. از طرفی چون تنها باسواد منطقه بود به نوعی نقش کارگشا را ایفا می‌کرد. اگر کسی می‌خواست شکایت یا لایحه دفاعی بنویسد پدرم برایش انجام می‌داد. خودش هم مدتی رئیس «خانه انصاف» بود که دهه پنجاه در روستاها شکل گرفته بود. این خانه نقش دادگاه صلح امروزی را در روستاها ایفا می‌کرد و صلح و سازش و حکمیت بین مردم را انجام می‌داد. آرایی هم که صادر می‌شد، رسمیت داشت. هیچ گاه پدرم اعتقادات خودش را به ما تحمیل نکرد. اما روی درس خواندن و شغل اولم که معلمی بود، پافشاری می‌کرد. پدرم عاشق معلمی بود. دهه ۴۰ در کره‌بند تعاونی روستایی داشتیم که مسئولیت اداره آن به عهده مادرم بود. تمام مایحتاج مردم از قند و شکر و برنج گرفته تا نفت و بنزین و گازوئیل در این تعاونی تأمین می‌شد که محل آن خانه ما بود. وقتی مأموران تعاونی آخر هفته‌ها برای حسابرسی به روستا می‌آمدند، مادرم یک مرغ محلی برایشان می‌کشت و هر دفعه پدرم من را صدا می‌زد می گفت برو به مدیر مدرسه بگو بیاید. در واقع روزی که مهمان داشتیم و می‌دانستیم غذای خوبی داریم، باید به خواسته پدرم مدیر مدرسه هم در کنار ما ناهار را صرف می‌کرد. برای پدرم فرهنگ و معلمی احترام خاصی داشت. به همین دلیل وقتی معلمی قبول شدم، بی درنگ گفت برو معلمی شغل خوبی است. اما زمانی که می‌خواستم وکالت بخوانم اصلا موافق نبود. به من می‌گفت کار وکالت کار خوبی نیست. اما معلمی چون فرهنگی و آموزشی است کار بهتری است. استدلالش این بود که در وکالت بعد از سه یا چهارسال طرف می‌آید و می‌گوید برایم کاری نکردی! پولم را پس بده. مردم نتیجه از تو می‌خواهند. زمانی که می‌خواستم از آموزش و پرورش بیرون بیایم. خسارت اخراج را مرحوم پدرم پرداخت کرد و گفت خود دانی حالا که انتخاب کردی اما معلمی را از دست نده که بهش اطمینان دادم که من الان هیئت علمی دانشگاه هستم نگران نباش. زمانی منفک شدم که هیئت علمی دانشگاه شده بودم.»

او می گوید: «بدون تردید اگر من در آموزش و پرورش تأمین مالی می‌شدم و دغدغه معیشتی نداشتم، هیچ‌گاه از آموزش و پرورش جدا نمی‌شدم. من دانش‌آموزانم را خیلی دوست داشتم و خیلی با آنها دوست بودم. رابطه من معلمی و دانش آموزی نبود. ساعت استراحت با بچه ها پینگ پنگ و والیبال کار می‌کردم. جوان بودم و پرانرژی، چیزی به نام استراحت و در دفتر نشستن نداشتم. چه بیرون از کلاس چه داخل کلاس با آنها دوست بودم. دوست نداشتم آموزش و پرورش را از دست بدم. اما با وجودی که مجرد بودم، زندگیم زندگی خوابگاهی بود. هزینه آنچنانی نداشتم اما حقوق معلمی به سختی می‌توانست هزینه‌های مجردی من را تأمین کند. به پدرم گفتم حدود ده سال است در آموزش و پرورش هستم، نه زن دارم، نه خانه دارم، نه ماشین دارم، هیچی ندارم! مطمئن باش تا ده سال بعد هم همین طور است. باید وابسته به شما باشم. از طرفی دوستانم بلافاصله بعد از اینکه لیسانس حقوق گرفته بودند، وکیل شده بودند و چون با هم مراوده داشتیم، می‌دیدم هر روز دارند یک ماشین عوض می‌کنند. ظرف یکسال خانه گرفتند. به پدرم گفتم درآمدش خیلی متفاوت است. مطمئنم در این حرفه از وضعیت معیشتی بهتری برخوردار خواهم شد. باز هم گفت خود دانی!»

فرهمند صابر می‌گوید: «همیشه وقتی با من تماس می‌گیرند و می گویند حق الوکاله چقدر بگیریم؟ به آنها می‌گویم طرف چه کاره است؟ می‌گویند طرف کارگر است. خوب این کارگر از کجا می‌خواهد بیاورد؟ من سر کلاس حقوق کار هم همیشه به دانشجویانم می‌گویم. به شکرانه سلامت و سوادی که دارید حداقل از کارگران حق مشاوره نگیرید. کمکشان کنید. خودم از هیچ کارگری بابت نوشتن لایحه و مشاوره و حتی وکالت پولی نگرفتم. طرف معلم است و فرهنگی است باید بسنجید که حقوق ماهیانه ایشان ۲۰ میلیون تومان است. بر اساس درآمدش باید با انصاف با او برخورد کرد و نقشی که این معلم در جامعه دارد. در اینجا نرخ حق‌الوکاله خیلی متفاوت می شود. باید توان شخص و قدرت پرداختش را در نظر بگیرید. از خودت سؤال کن مبلغی که شما مطالبه می‌کنید او چگونه می‌خواهد تأمین کند. حق‌الوکاله ای که از یک معلم می‌گیرید معادل چند ماه حقوق او می‌شود. وقتی در این فاز محاسبه می‌کنید خواه یا ناخواه نرخ تان پایین می‌آید و انصافتان بالا می‌رود.»

ـ همیشه برای قضات احترام خاصی قائل بوده‌ام و هستم

بهرام فرهمند صابر در مورد اینکه چرا قضاوت را انتخاب نکرده است، می‌گوید: «در دوره‌ای که هم در مقطع کارشناسی ارشد تهران مشغول به تحصیل بودم و هم معلم بودم و به شکل نیمه وقت در مدارس تدریس می کردم، در یکی از مدارس منطقه تهران پارس در حین تدریس یک لحظه متوجه شدم دانش آموزی که جلو خودم نشسته بود، برگشت و یک سیلی زد به دانش آموزی که پشت سرش بود!. مطمئن بودم این رفتار واکنشی بوده و کنشی نبوده که این دانش آموز ابتدا به ساکن بزند. مطمئن بودم اول پشت سری بهش حمله کرده. من حرکت دانش‌آموز اولی را ندیده بودم و فقط حرکت دومی را دیدم که ناخوداگاه و به صورت غیرارادی پرید و او را زد. برای همین به دانش آموز دومی گفتم چرا زدیش؟ گفت آقا به‌خدا اول اون منو زد. مطمئن بودم راست می‌گوید. به بغل دستی‌اش گفتم دیدی او زده باشد. گفت نه! بقیه هم هم نمی‌خواستند لو بدهند که پشت سری اول زده! من آنجا متوجه شدم چقدر قضاوت کار سختی است. اینجا من علم شخصی داشتم اما علم نوعی که نداشتم. همان لحظه خودکار را گذاشتم روی میز به خودم گفتم فرهمند این بچه اول راهنمایی هنوز نه زندان دیده و نه با افراد تبهکار، جانی و آدم های شیطان مواجه شده. ببین چقدر سخت است قضاوت کردن. من همیشه برای قضات احترام خاصی قائل بودم و هستم. تا الان علیه هیچ قاضی دست به قلم نشده‌ام. همیشه همکاران را دعوت می کنم به احترام به قضات. به آنها می‌گویم شرایط سخت قضات و قضاوت را درک کنند. قضاوت کار بسیار سختی است. در داوری‌هایی که انجام می‌دهم هم متوجه شده‌ام کار بسیار سختی است.»

ـ اولین حق‌الوکاله‌ام ۱۰۰ هزارتومان بود

بهرام فرهمند صابر وکالت را از سال ۱۳۷۷ آغاز کرده است و ۲۶ سال سابقه وکالت دارد او از دوران کارآموزی‌اش می‌گوید: «کارآموزی‌ام سال ۱۳۷۷ شروع شد. اولین گروهی بودم که با آزمون وارد شدم. قبلش برای وکالت آزمون نداشتیم. افرادی که لیسانس حقوق داشتند، ثبت نام می‌کردند. نوبتشان که می‌شد به آنها پروانه می‌دادند. سال ۱۳۷۶ برای نخستین بار کانون تهران آزمون وکالت برگزار کرد که کانون تهران قبول شدم و ۱۳۷۷ پروانه وکالت گرفتم. منتهی کارآموزی را به دلیل بعد مسافت به عنوان مهمان در کانون شیراز نزد مرحوم حسین حق‌دل گذراندم. دلیل اینکه در شیراز وکیل سرپرستم را انتخاب کردم این بود که آن موقع دانشگاه شیراز هم تدریس می‌کردم برای همین ترجیح دادم وکیل سرپرستم از همان جا باشد. زنده حسین حق‌دل بسیار انسان محجوب، دوست داشتنی و قانونمند بود. در دفترش حسابدار داشت چیزی که ما هنوز نداریم! حسابدارش یا مسئول امور مالی‌اش هزینه تمبر مالیاتی، حق‌الوکاله و … را دقیق محاسبه می‌کرد برای مثال اگر هزینه موکل می‌شد ۹۹ هزار و دویست تومان مرحوم حق‌دل همیشه پول خرد داشت و هشتصد تومان باقی مانده را به طرف پس می‌داد. چیزی که هیچ‌گاه در عرف وکلا ندیده بودم این مبالغ ناچیز هم محاسبه و پس داده شود. این نظم و دقتی که در امور مالی‌اش داشت برایم جالب بود. به نظرم داشتن کارمند حسابدار در زمینه مالیاتی برای وکلایی که کمتر در امور مالیاتی سررشته دارند، لازم است. هر چند امروزه درآمد وکلا به نحوی نیست که بتوانند یک کارمند حسابدار را به خدمت بگیرند.»

فرهمند صابر می‌گوید: سال ۱۳۷۷ هفته اول دوران کارآموزی‌ام در شیراز در دفتر یکی از همکارانم آقای برمکی که دوست صمیمی‌ام بود، نشسته بودیم. یک خانم گناوه‌ای می‌خواست طلاق بگیرد و من پرونده‌اش را با حق‌الوکاله ۱۰۰ هزار تومان به عهده گرفتم. که ۵۰ هزار تومانش نقدی بود. ۵۰ هزار تومان را که گرفتم خیلی کیف کردم. برای آن زمان پول خوبی بود. خوشبختانه این پرونده با صلح و سازش تمام شد و ۵۰ هزار تومان بعدی را دیگر نگرفتم. همان سال هم دومین پرونده‌ام حق الوکاله‌ای با مبلغ ۵ میلیون و پانصد هزار تومان بود که با کمک پدرم همان سالها و به شکل قسطی یک خانه خریدم. خاطره‌ای هم در مورد اولین حق‌الوکاله‌ام دارم: شبی که داشتم از شیراز به بوشهر برمی‌گشتم. پشت یک پیکان خوابیده بودم و عجیب باران می‌بارید. بارانی که تند همراه با رعد و برق شدید و سیل آسا بود و جاده را آب گرفته بود. به نحوی که برف پاکن ماشین فرصت و قدرت نمی‌یافت شیشه جلو ماشین را برای دید راننده مهیا کند. وحشت کرده بودم و با خودم در طول مسیر می‌گفتم واقعا این ۵۰ هزار تومان ارزش این ریسک را داشت. ولی چون اولین پرونده‌ام بود و انگیزه خوبی داشتم و اشتیاق شرکت در جلسه دادگاه برایم خیلی مهم بود.»

ـ وکلای جوان هیچ وقت وارد پرونده‌های خانوادگی نشوند

فرهمند صابر می‌گوید: علاقه‌ای به گرفتن پرونده طلاق ندارم، مگر به استثنا. چرا که پرونده خانواده، مسائل بسیار ریزی دارد که وکیل علم و اطلاع از ماهیت امر ندارد. در کل جدایی اتفاق خوبی نیست آن را دوست ندارم. از طرفی پرونده‌های خانواده بر خلاف ظاهر ساده‌ای که دارند بسیار مستعد مشکل هستند. در کل پرونده‌های مربوط به قتل، خانواده و پرونده‌های اجرایی در مرحله اجرا سخت هستند. در پرونده قتل وقتی وکیل دفاع می‌کند از کسی که متهم به ارتکاب جرم قتل است، خانواده مقتول تصور می‌کنند او خون بچه‌شان را هدر می‌دهد! و حقشان را زایل می‌کند آن ها معتقدند وکیل ندارد از ناحق دفاع می‌کند. علاوه بر اینکه خطرات بسیاری وکیل را تهدید می‌کند، دیگر نمی‌تواند توقع داشته باشد در جریان پرونده احترامش حفظ شود. پرونده‌های اجرایی هم همین ماهیت را دارند. وقتی وارد پرونده اجرایی می‌شوید، مورد بی‌احترامی و هتک حرمت قرار می‌گیرید. پرونده خانواده علاوه بر اینها بحث مسائل اخلاقی هم در آن مطرح می‌شود. توصیه می‌کنم وکلای جوان هیچ وقت وارد پرونده‌های خانوادگی نشوند. اگر به من برای پرونده خانواده مراجعه می‌شد اگر موکل خانم بود پرونده‌اش را به همکار خانم ارجاع می‌دادم که وکالتش را قبول کند. چون اعتقاد دارم اگر یک کورسوی امیدی هم باشد که اینها دوباره به هم برگردند، به دلیل تعصبات جامعه اگر زوج ببیند خانمش که جوان است با یک وکیل جوان مرد راه می‌رود و صحبت می‌کند، آن امیدی هم که به برگشت بوده از بین می‌رود. برای همین توصیه می‌کنم وکلای خانم در کنار موکلین خانم قرار بگیرند تا بتوانند به صلح و سازش زوجین کمک بیشتری کنند. اما در پرونده‌های اجرایی وقتی حکم صادر شده است و حکم جنبه اجرایی هم داشته است و وکیل می‌خواهد آن را اجرا کند، برای مثال خلع ید از یک ملک مسکونی برای کسی که مدت‌های مدید در خانه‌ای سکونت داشته است و حالا می‌خواهد با قهر و جبر دادگاه بیرون رود، در حالی که شخص خودش را ذی‌حق می‌داند به وکیل پرخاش می‌کند. بعضاً مقاومت می‌کند. باید با زور او را از خانه‌اش بیرون کنید. یا برای مثال مغازه‌داری بوده که وکیل حکم تخلیه علیه‌اش گرفته است. آنهایی که سرقفلی دارند، تصور دارند مالک این مغازه هستند و برایشان قابل قبول نیست که باید تخلیه کنند. برایشان قابل قبول نیست قانون چه می‌گوید. چون بعد از ۳۰ یا ۴۰ سال خودشان را ذی حق می‌دانند. وکیل حکم تخلیه را گرفته و می‌خواهد آنها را از مغازه‌شان بیرون کند؛ فکر می‌کنید واکنششان به وکیل محترمانه است؟ در پرونده‌های کیفری که وضعیت از این هم بدتر است.»

ـ وکالت در جرائم خشن را دوست ندارم

فرهمند صابر در پاسخ به این پرسش که آیا در دوران حرفه وکالتش تاکنون خاطره بدی او را درگیر کرده است، می‌گوید: «از دوران وکالتم تاکنون خاطره بد ندارم و اکثرا خوب بوده است. چون از ابتدا در انتخاب پرونده خیلی دقت می‌کنم. سعی می‌کنم رصد کنم و تحقیق کنم. اول از موکل خیلی سؤال می‌پرسم. ادله او را بررسی می‌کنم. ببینم از چه میزان استحکامی برخوردار است. با گذشت سال‌ها با توجه به تجربه‌ای که دارم، می‌توانم تشخیص دهم تا چقدر حق با ایشان است. بعد مبادرت به انتخاب می‌کنم. حتی عواقب و تبعات را بعضاً بررسی می‌کنم. در فرضی که حکم به نفعم صادر شود، ارزش آن را دارد که اینقدر وقت بذارم در این پرونده؟ منظورم از ارزش، ارزش مادی و معنوی است.

وی ادامه می‌دهد: «در کل پرونده قتل نمی‌گیرم اما در گذشته پرونده قتل می‌گرفتم. پرونده‌های قتل، سختی‌های خاص خودش را دارد. خاطرم هست بین سال های ۸۵ تا ۹۰ مجبور شدم پرونده قتلی را بپذیرم که در آن نوجوانی ۱۵ ساله متهم به قتل بود. برای دیدنش به زندان که رفتم، با بچه‌ای خوش‌سیما که قدی حدود ۱۸۰ سانتی داشت و تازه پشت لب‌هایش سبز شده بود، روبرو شدم. وقتی به صورتش نگاه کردم، با خودم گفتم این نوجوان است و استحقاق قصاص ندارد. آن موقع قانون مثل الان نبود و سخت‌گیری می‌شد. پرونده‌اش جنبه ناموسی داشت، می‌خواستند بهش تجاوز کنند و او برای دفاع از خودش چندین ضربه چاقو به مقتول زده بود. نکته جالب اینکه پسرعموی مقتول رئیس یکی از شعب دادگاه‌ها بود. رفتم و ازش معذرت‌خواهی کردم و گفتم بر حسب ضرورت من وکالت این پرونده را قبول کردم. وی خیلی انسان وارسته‌ای بود. گفت کارت را انجام بده و دفاع کن. قاضی که به پرونده رسیدگی می‌کرد، به من گفت می‌خواهی از چی دفاع کنی؟ هشت ضربه با آلت قتاله زده و با ضربات متعدد انجام گرفته است. گفتم من دفاع می‌کنم. اما یک سؤال از قاضی پرسیدم. گفتم اگر تو به جای او بودی چیکار می‌کردی؟ گفت می‌کشتمش! گفتم تو که یک قاضی هستی و تجربه اجتماعی داری، تحصیلات حقوقی و قضایی داری، می‌گویی می کشتمش! او هم همین کار را کرد که شما می‌گویی! پس چرا می‌خواهی حکم قصاص دهی و می‌گویی راه دفاع ندارد؟ گفت قانون این را می‌گوید. گفتم قانون خیلی چیزها می‌گوید ولی قانون حکمش این نیست. استناد کرده بودم به دفاع مشروع و دادگاه دفاع مشروع را به اعتبار اینکه متهم ضربات متعدد زده و از تناسب خارج شده بود، رد کرده بود. همان قاضی حکم قصاص داد. نسبت به حکم اعتراض کردم رفت دیوان عالی کشور، شعبه ای در قم. خیلی اتفاق جالبی افتاد. همان‌جا قضات محترم دیوان عالی کشور استدلال کردند و گفتند این دفاع مشروع بوده است هرچند از تناسب خارج شده باشد. این استدلال برگشت به دادگاه بدوی و دادگاه رأی اصراری صادر کرد مبنی بر اینکه دفاع مشروع نیست که این رأی منجر به صدور یک رأی اصراری در دیوان عالی کشور شد که بنا بر آن اگر فرد از خودش دفاع کند هر چند هم تناسب نداشته باشد، حکم قصاص مطرح نیست و موکل من محکوم به پرداخت دیه شد.

در دو پرونده دیگری که البته دهه ۹۰ اتفاق افتاد و برخلاف میلم آن هم بر حسب ضرورت پذیرفتم، هر دو قاتل نوجوان ۱۵ ساله‌ای بودند که خوشبختانه حکم برائتشان را گرفتم و نجات یافتند. اصلاً جرائم خشن را دوست ندارم. یک زمانی از پدرم سرقت مسلحانه شد و خاطره تلخ آن باعث شد هیچ وقت وکالت کسانی را که سارق مسلح هستند، نگیرم به خاطر خطراتی که برای جامعه ایجاد می‌کنند و امنیت جامعه را به خطر می‌اندازند. قتل هم جزو جرائم خشن است و ممکن است با یک اشتباه از جانب من وکیل خونی به ناحق ریخته شود. هر چند متهم در این گونه پرونده‌ها حق داشتن وکیل دارد اما من با توجه به ماهیت و موضوع جرم می‌توانم انتخاب کنم. و چون جرائم خشن را دوست ندارم در این پرونده‌ها هم وکالت نمی‌کنم مگر به استثناء. بدون شک شخصی که متهم است حق دسترسی به وکیل را دارد. برای یک دادرسی منصفانه و عادلانه حضور وکیل در تمامی جرائم ضرورتی اجتناب ناپذیر است. اما ما به تدریج باید به سمت تخصصی شدن وکالت برویم و وکلا در زمینه‌ای که علاقه‌مند هستند، تجربه و تخصص دارند و تحصیلاتشان در آن زمینه است، ورود کنند.»

ـ هیچ‌وقت قدرت خانم‌ها را در وکالت دست‌کم نگرفتم

رئیس چند دوره کانون وکلای استان بوشهر در پاسخ به این که جنسیت در موفقیت وکلا نقش دارد یا خیر، می گوید: هیچ‌وقت قدرت خانم‌ها را در وکالت دست‌کم نگرفتم. اتفاقا بر خلاف تصور عام، وکیل بانوان بسیار پی‌گیرتر هستند و دقت بیشتری دارند. در حرفه وکالت ظرافت‌هایی است که وکیل بانوان به خوبی آن را می بینند. هیچ وکیلی نیست که جامع‌الاطراف باشد و وکیل خانم هم ممکن است مانند من به پرونده‌های کیفری علاقه‌مند نباشد. در کل جنسیت در موفقیت هیچ تأثیری ندارد. مشکل برداشت و تصور جامعه نسبت به وکیل بانوان است وگرنه آنها هم‌تراز با آقایان فعالیت می‌کنند. وقتی یک خانم وکیل در پرونده‌های قتل ورود می‌کند. باعث تلطیف اوضاع و احوال جریان دادرسی می‌شود. جامعه برای خانم‌ها به‌ویژه وکیل بانوان حرمت زیادی قائل است. حتی در زمانی که وکیل خانم در موضع دفاع از متهم به قتل حضور می‌یابد.

فرهمند صابر وکالت را حرفه سنگین و پراسترسی می‌داند و می‌گوید: «دختر جوانی که ابتدا به ساکن از محیط دانشگاه جدا شده و شاید تجربیات اجتماعی آنچنانی نداشته باشد، در برخورد و تعاملات ممکن است نامهربانی‌هایی ببیند. افراد مخاطب وکیل افراد عادی نیستند. طرف برای مثال در پرونده‌های کیفری متهم به سرقت یا متهم به تجاوز به عنف یا متهم به قتل است. در پرونده‌های حقوقی هم طرف به حقوق خودش راضی نیست. برخی افراد وقتی دختر جوانی را در محیط دادگاه و پاسگاه به عنوان وکیل می‌بینند، یک ذهنیتی برایشان ایجاد می‌شود. چون مشکلات جنسیتی در جامعه ما حل نشده است و این نامهربانی‌ها ممکن است موجب ناراحتی و آزار همکاران بانوی ما باشند هرچند ممکن است به زبان نیاورند. از طرفی اکثر مردم به وکلا به اعتبار شخص وکیل و شناختی که دارند، مراجعه می کنند نه به اعتبار دفتر بزرگ و امکانات و موارد دیگر. آنها توقع دارند در مرحله اول خود وکیل آن کار را انجام دهد. اگر کار را به وکیل دیگری ارجاع دادید، از تو توقع دارند که حمایت کنی. یعنی در هر مرحله می‌گویند ما به اعتبار شما آمدیم. شما به ما فلانی را معرفی کردید. به کرات شده پرونده‌ای را معرفی کردم. چه بسا در مرحله بدوی طرف موفق نشده است. باور بفرمایید به اعتبار اینکه به خاطر من آمده مرحله تجدیدنظر یا مراحل بعدی را بدون حتی گرفتن حق الوکاله ادامه دادم.»

ـ در بوشهر روابط قضات با وکلا خیلی خوب است

بهرام فرهمند صابر در پاسخ به این پرسش که رابطه قضات با وکلا در استان بوشهر از نظر وی چگونه است؟ می‌گوید: «در محیط‌های کوچک مانند استان بوشهر در مقایسه با شهرهای بزرگ، روابط قضات با وکلا خیلی حسنه و خوب است. البته نقش مدیران کلان در این جریان هم بی‌تأثیر نیست و بسیار اهمیت دارد. با حضور دکتر مهدی مهرانگیز رئیس کل دادگستری استان بوشهر کاملا مشهود است که نحوه تعامل و روابط با وکلا خیلی متفاوت‌تر از گذشته شده است. چون در جلسه تودیع و معارفه‌شان یکی از سیاست‌های خودشان احترام به وکلا بود، حفظ حرمت وکلا را به تمام قضات اعلام کرد. وقتی یک مدیرکل آن هم در این جایگاه وکلا را به بال فرشته عدالت تشبیه کند، به طور حتم در روابط قاضی و وکیل موثر است و باعث احترام متقابل می‌شود. البته کانون وکلای دادگستری بوشهر هم همواره روابط حسنه‌ای با مجموعه دادگستری داشته است. همیشه کنارشان بوده و واقعا ما احساس دور بودن نمی‌کنیم. فکر می‌کنیم یک خانواده بزرگ هستیم. ممکن است بعضا گله‌مندی و نارضایتی از وکیل یا قاضی ایجاد شده باشد که در آن طرفین احترام هم را نگه نداشته باشند و موجب دلخوری فراهم شده باشد که ما کوشیدیم با کدخدا منشی این مشکلات را همواره حل کنیم. ناگفته نماند که در شهرهای بزرگتر بی‌مهری‌هایی نسبت به وکلا از جانب برخی از کارمندان دادگستری و قضات می‌شود اما در بوشهر اینگونه نیست.»

ـ حضور در تمام ادوار هیئت منصفه

فرهمند صابر می‌گوید: «در کل کشور هیچ کس به اندازه من سابقه عضویت در هیئت منصفه مطبوعاتی را ندارد. من در تمام ادوار هیئت منصفه مطبوعاتی استان حضور داشتم. اعضای هیئت منصفه به صورت دوره‌ای تغییر می‌کنند. من به اعتبار اینکه هم از طرف جامعه دانشگاهیان و هم کانون وکلا هستم، در دوره ای به‌عنوان نماینده اساتید و دانشگاهیان معرفی شده‌ام و دور بعد به نمایندگی از وکلا و حقوقدانان. این است که می‌توانستم در ادوار مختلف در هیئت منصفه حضور یابم. با افتخار می‌گویم هیئت منصفه مطبوعاتی استان بوشهر همواره از جراید و خبرنگاران حمایت کرده است چه در دوره‌ای که قاضی آرامی حضور داشتند و همواره سعی می‌کردند موضوع را به شکل کدخدامنشانه به صلح و سازش ختم کنند چه الان که قاضی رشیدپور طی جلساتی که با ایشان داشتم رویکردشان را با صلح و سازش تمام می‌کنند.»

ـ سیاسی نیستم اما پرونده سیاسی می‌پذیرم

بهرام فرهمند صابر در پاسخ به این پرسش که آیا پرونده سیاسی قبول می‌کند یا خیر می‌گوید: پرونده سیاسی تا به حال به من ارجاع نشده اما اگر ارجاع شود، می‌پذیرم و منعی در آن نمی‌بینم. من عضو گروه سیاسی نیستم چون آدم سیاسی نیستم. معتقدم وکیل باید یک نگاه فراجناحی داشته باشد. معتقدم حزب می‌تواند استقلال وکیل را سلب کند. ممکن است وکیل در امور سیاسی دخالت و اظهار نظر کند. در حزب وکیل مجبور است در اراده حزب حل شود و آن وقت هویت واقعی‌اش را از دست می‌دهد. وکیل رسالت سنگینی در قبال جامعه دارد. مسئولیت خطیر وکیل مسئولیت اجتماعی اوست. ما حقوقدانان می‌توانیم در امور اجتماعی و سیاسی نقش‌آفرینی کنیم آن هم با توجه به تبحر و شناختی که نسبت به قوانین داریم. با موضع‌گیری‌هایی که می‌کنیم باعث تنویر افکار عمومی شویم. همین طور وقتی سوگند می‌خوریم در زمانی که می‌خواهیم پروانه وکالت بگیریم که جز حق و حقیقت و عدالت چیزی نخواهیم. موضع‌گیری های ما بایست در این چارچوب باشد. یکی از حقوق این ملت حقوق قضایی آنهاست زیرا که دادرسی منصفانه بدون حضور یک وکیل مستقل و قوی و متخصص واقعاً محقق نمی‌شود. این است که نقش یک وکیل در یک دادرسی منصفانه غیرقابل انکار است و امیدوارم مسئولان ما هم بهتر به این موضوع اشراف پیدا کنند و استقلال کانون وکلا و استقلال وکیل را به نحو احسن بپذیرند.»

ـ دو شغله بودن وکیل خوب نیست

این وکیل دادگستری در مورد دیدگاه زنده یاد کاتوزیان که در جایی گفته بود وکلا باید یک شغل دیگر داشته باشند تا مجبور نشوند هر پرونده‌ای را به هر قیمت بپذیرند، می‌گوید: «دیدگاه مرحوم کاتوزیان قابل احترام است که وکیل در کنار کارش شغل دیگری هم داشته باشد اما پذیرش آن سخت است. دکتر کاتوزیان هیچ وقت وکالت نکردند و شاید با سختی‌های وکالت عجین نبوده باشند. همین که وکیل بتواند به نحو مطلوب از عهده وظیفه وکالتی‌اش برآید، هنر کرده است. هرچقدر مشغله وکیل بیشتر شود، نمی‌تواند به نحو احسن آن وظیفه را انجام دهد. مضاف بر اینکه وکلا حق ندارند شغل دومی در مشاغل دولتی داشته باشند مگر به استثناء اعضای هیئت علمی دانشگاه که البته در قالب مشاوره‌های خصوصی این امکان فراهم است. گفته مرحوم کاتوزیان به خاطر حفظ استقلال وکیل در مقابل موکل است. مبنای نظریه این استاد بزرگوار این است که وکیل بتواند استقلال خودش را در مقابل موکل حفظ کند. وقتی که وکیل از نظر مالی تأمین نمی‌شود، ممکن است تن به هر خواسته موکل بدهد. هر پرونده‌ای را بر خلاف میل باطنی‌اش بپذیرد. این یعنی مخدوش شدن استقلال وکیل. هدفشان این بوده است که یک آب باریکه‌ای وجود داشته باشد که از نظر مالی تأمین باشند. مجبور نباشند هر پرونده‌ای را بگیرند و از این جهت پند عالمانه‌ای است ولی از آن ور قضیه من اعتقاد دارم. وکالت آنقدر شغل سنگین و زمان‌بر و پرمشغله‌ای است که اگر از عهده همین وکالت هم بر بیایید خودش هنر است. عملا فرصتی نمی‌ماند بتوانید شغل دوم یا سومی انتخاب کنید.»

ـ نگاه صدا و سیما به وکلا منصفانه و واقعی نیست

فرهمند در مورد عملکرد برخی رسانه‌ها به ویژه صداوسیما در نوع به تصویر کشیدن جامعه وکلا می‌گوید: «به دفعات با مسئولین از جمله نمایندگان مجلس، وزار و معاون اول رئیس جمهور در مورد تصویر غیرواقعی وکیل در فیلم‌ها و سریال‌های صداوسیما گفت‌وگو کرده‌ام. متأسفانه نقشی که برای وکلا در این سریال‌ها در این فیلم‌ها قائل می‌شوند، هم این که خیلی مبتدی است و حتی نمی‌دانند وظیفه وکیل چیست که نشان می دهد کارگردان محترم کمترین شناختی نسبت به حرفه وکالت نداشته است و هم اینکه نقش‌های منفی برای این افراد قائل می‌شوند. در اکثر این سریال‌ها وکیل در نقش دزد، کارچاق کن … است. که این مهم متاسفانه موجب بد شدن دید عموم نسبت به وکیل می‌شود. اتفاقات ناگواری که الان برای همکاران وکیل ما افتاده است و طی شش سال ۲۳ تن از وکلا جانشان را از دست دادند، آمار وحشتناک و بالایی است که علت آن ناشی از این تصورات اشتباه و بدآموزی‌هایی است که رسانه ملی انجام می‌دهد. طرف با توجه به پیش ذهنیتی که از این فیلم‌ها دارد واقعاً فکر می‌کند وکیل رفته با قاضی ساخت و پاخت کرده است، اعمال نقوذ کرده است و حقش ضایع شده است. یا اگر قاتل قصاص نشده است، به اعتبار وکیل بوده است نه دفاعیات وکیل. بارها به مسئولان گفته‌ام اگر برای کشور امنیت می‌خواهند، امنیت وکیل، حفظ جایگاه وکیل به امنیت قضایی و به دنبال آن به امنیت اقتصادی و اجتماعی گره خورده است. اما به تجربه می‌گویم به‌رغم همه این بی‌مهری‌ها به جامعه وکلا، خوشبختانه وکلا در کنار مردم بوده‎اند و هستند. الان احترامی که جامعه برای یک وکیل قائل است، برای هیچ مسئول سیاسی جامعه قائل نیست.

ـ وکلا به دفاع شفاهی اکتفا نکنند

فرهمند در پاسخ به این پرسش که برخی وکلا می‌گویند لوایح توسط قضات خوانده نمی‌شود، و بهتر است دفاعیات به شکل شفاهی مطرح شود، می‌گوید: «نمی‌شود به‌راحتی قضاوت کرد و گفت لوایح را نمی‌خوانند بعضاً خودم با قضات که صحبت کردم می‌بینم لایحه را کامل خواندند و حتی زیر مواردی خط کشیدند. حتی در موردش با هم بحث و مجادله می‌کنیم. البته گله‌مندی از سوی برخی همکاران وکیل به برخی قضات بوده که بهشان منتقل کردیم. قطعاً قضات هم نمی‌گویند نمی‌خوانیم! اما توصیه می‌کنم دفاع شفاهی انجام ندهند. چون قاضی که لایحه‌ات را نمی‌خواند، توقع داری که دفاع شفاهی با این حجم پرونده و مشغله‌ای که دارد، در ذهنش بماند؟ ضرورتاً دفاعیات باید به شکل مکتوب باشد. چه صورت‌جلسه شود و چه به صورت لایحه تقدیم دادگاه شود. لوایح را مختصر و مفید بنویسند. چون باید واقع نگر باشیم. قاضی که روزی به ده پرونده رسیدگی می‌کند، نمی‌تواند لوایحی را که بسیار حجیم و طولانی هستند، بخواند و این توقع هرچند به ناحق نیست، منطبق با واقع هم نیست. باید یاد بگیریم چگونه مختصر و مفید لوایح را بنویسیم تا قضات هم فرصت مطالعه این لوایح را داشته باشند. باید سیاستی اتخاذ کنیم که زمان مطالعه این لوایح کم شود. اینکه تاکید دارم خلاصه و مختصر و مفید بنویسند، برای این است که قاضی فرصت مطالعه این لوایح را داشته باشند.»

ـ سواد و تجربه دو بال موفقیت وکیل است

فرهمند صابر در پاسخ به این پرسش که آیا آموزش‌های دانشگاهی برای اینکه وکیل حاذق باشد، کافی است، می گوید: «برای مبانی نظری خوب است. اما اموری هست که داشتن سواد تئوری در آنها کافی نیست. باید در عمل وارد شوید. برای مثال دانشجویان پزشکی را در نظر بگیرید اینها هر چه علوم پایه و فیزیوپاتو بخوانند به علمشان کمک می‌کند، اما مادام که کالبد شکافی نکنند و تیغ جراحی در دست نگیرند، هیچ‌وقت نمی‌توانند یک جراح خوب شوند. حقوق هم همین است. یک بخش تئوری است و یک بخش عملی است. بهترین حقوق‌دانان ما کسانی هستند که هر دو را تجربه کردند. پس این‌دو مکمل همند. بنابراین برای وکالت صرف مسائل آکادمیک و تئوری و دانشگاهی کفایت نمی‌کند. باید حتماً در عمل کار کنند. پرونده بخوانند و پرونده ببینند و دفاع کنند تا آن آموزه‌های خودشان را بتوانند در عمل پیاده کنند.»

این وکیل پیش‌کسوت در پاسخ به این پرسش که معتقدید بهترین وکلا قضات بازنشسته هستند؟ می‌گوید: «قبول ندارم. هر دو حرفه دو روال متفاوت هستند. تجربیات قضایی، تجربیات بسیار مهمی است. اما ما در دو مسیر جداگانه طی طریق کردیم. قاضی عادت کرده به ایراد کردن و ابتکار و خلق و ایجاد رویه جدید در طرح دعاوی در کار او نمی‌بینید در حالی که همه اینها از ابتکارات وکلاست این‌که چطوری طرح دعوا کنند و چطوری راه‌های مختلف نتیجه‌گیری را به دست آورند، به موضع و تخصص خودش نیاز دارد. وکلا دفاع می کنند، ابتکار دعوا را به دست می گیرند، نحوه بیان خواسته را عنوان می‌کنند، آن وقت تشخیصش با قاضی است.»

ـ نقش اسکودا و کانون‌ها هم حمایتی و هم نظارتی است

او در باره نقش اسکودا در حمایت از وکلا نیز می‌گوید: «باید بپذیریم که نقش اسکودا و کانون‌ها حمایتی است. در عین حال نقش نظارتی و خودانتظامی هم دارند. یعنی وکیلی که باید به نوعی از او حمایت کنیم. باید هم زمان به طور کامل مراقب اعمال حرفه‌اش هم باشیم. تخلفات وکیل را ما رسیدگی و رصد می‌کنیم. چون وکیل نباید برای حفظ شأن و جایگاهش تخلف کند. ممکن است با اعمال این نظارت‌ها وکیلی هم ناراحت شود، منتهی حفظ شأن و جایگاه کانون وکلا و وکیل مهم‌تر از نارضایتی همکار خاص است. وکیل بعد از مدتی کار کردن با مردم‌داری، رعایت انصاف، مدارا و امانت داری، توانمندی و کسب تجربه و تخصصی که دارد، خودش را به جامعه معرفی می‎کند. او با این توانمندی‌ها باید بتواند خودش را به مردم ثابت کند و از نظر مالی خودش را به نقطه مطلوب از نظر مالی و معنوی برساند. عملاً کانون نمیتواند در این مسیر او را همراهی کند و برای مثال به او پرونده ارجاع دهد. چون حمایت مالی کانون و اسکودا به موجب قانون و محدودیت‌های قانونی است و به این بهانه که وکیل سهم درآمدش را به کانون می‌دهد، نمی‌توان توجیه کننده گله‌مندی‌ها و توقعاتی خارج از چارچوب قانونی اسکودا و کانون‌ها باشد. برای مثال پرداخت سهم کانون یا صندوق حمایت برای اداره کانون لازم و ضروری است. از نظر مالی نه اتحادیه توان دارد و نه کانون‌های وکلا که به وکلای جوان کمک مالی کند. اتحادیه که هیچ درآمدی ندارد و هزینه‌هایش از طرف کانون‌ها تأمین می‌شود. کانون‌های وکلا به‌ویژه کانون‌های کوچک به سختی می‌توانند هزینه‌های خودشان را پوشش دهند. کانون‌ها از نظر مالی مستقل هستند. صندوق حمایت صندوق بازنشستگی وکلاست پولی که به این صندوق پرداخت می‌شود، برای اتفاقاتی است که ممکن است برای وکیل رخ دهد مانند مستمری که می‌تواند در نتیجه از کار افتادگی و بازنشستگی یا فوت حسب مورد به خود وکیل یا وراث او پرداخت شود. درست است که به موجب قانون خدمات درمانی پوشش داده نشده است و وکلا مجبور شده‌اند از بیمه‌های تکمیلی استفاده کنند. اما با توجه به نشست‌هایی که به تازگی داشتیم و نامه‌نگاری‌هایی که با هیئت دولت شده است، قرار است مقررات صندوق را تغییر دهند. مطمئنم در تلاش هستند حوزه خدمات صندوق حمایت وکلا را گسترش دهند. با این حال سیاست‌گذاری‌های در این حوزه سخت است. صندوق حمایت یا به تعبیری صندوق ذخیره وکلا که هر سه ماه یکبار مبلغی به حسابش پرداخت می‌شود، اگر بخواهد حوزه خدماتش را بدون فکر، وسیع کند، با خطر ورشکستگی و نابودی سرمایه وکلا روبرو می‌شود.»

  • منبع خبر : روزنامه رویداد پارس