عبدالمحمد شعرانی،مدیر تربیتی دادورزی: در سال‌های اخیر، افزایش احساس ناامیدی و کاهش انگیزه در میان نوجوانان و جوانان، به یکی از چالش‌های جدی اجتماعی بدل شده است. این پدیده، برخلاف تصور عمومی، تنها حاصل دشواری‌های اقتصادی یا ناکارآمدی نظام آموزشی نیست؛ بلکه بخش قابل توجهی از آن، در ساختار خانواده و شیوه تعامل والدین با […]

عبدالمحمد شعرانی،مدیر تربیتی

دادورزی: در سال‌های اخیر، افزایش احساس ناامیدی و کاهش انگیزه در میان نوجوانان و جوانان، به یکی از چالش‌های جدی اجتماعی بدل شده است. این پدیده، برخلاف تصور عمومی، تنها حاصل دشواری‌های اقتصادی یا ناکارآمدی نظام آموزشی نیست؛ بلکه بخش قابل توجهی از آن، در ساختار خانواده و شیوه تعامل والدین با فرزندان ریشه دارد.

ما، در مقام معلمان، روزانه با نوجوانانی روبه‌رو می‌شویم که با وجود برخورداری از توانمندی‌های بالقوه، فاقد انگیزه لازم برای رشد و تلاش هستند. آنان نه به آینده خوش‌بین‌اند و نه به ارزش کوشش‌های خود باور دارند. زمانی که دانش‌آموزی می‌گوید: «والدینم خودشان هم از زندگی راضی نیستند؛ چرا من باید امیدوار باشم؟»، نمی‌توان به‌سادگی از کنار آن گذشت. این جمله، بازتاب مستقیمی از تأثیر عمیق نگاه والدین بر نگرش فرزندان به زندگی است.

فرزندان، آیینه تمام‌نمای رفتار و گفتار والدین‌اند. اگر پدر و مادر در مواجهه با مشکلات زندگی، تنها به شکایت و ناامیدی پناه ببرند و پیوسته از ناعدالتی‌ها، بی‌نتیجه بودن تلاش‌ها و بی‌ارزشی آرزوها سخن بگویند، نمی‌توان انتظار داشت فرزندشان فردی پرتلاش، مثبت‌نگر و امیدوار به آینده باشد.

در یکی از کلاس‌های مدرسه متوسطه‌ام، دانش‌آموزی را می‌شناختم که علاقه وافری به طراحی و نقاشی داشت. اما به مرور، این علاقه در او کم‌رنگ شد. در گفت‌وگویی که با وی داشتم، متوجه شدم که پدرش مکرراً به او می‌گوید: «نقاشی نان و آب نمی‌شود؛ مسیر دیگری را انتخاب کن.» همین نگاه محدودکننده، شعله خلاقیت را در وجود آن نوجوان خاموش کرده بود.

در نقطه مقابل، خانواده‌ای را می‌شناسم که با وجود تنگناهای مالی، همواره فرزند خود را به مطالعه، نوشتن و تجربه‌اندوزی تشویق می‌کردند. پدر او می‌گفت: «ما موفق نشدیم، اما تو باید بتوانی.» همین جمله ساده، نیرویی شد برای پرواز ذهن و اندیشه آن کودک. اکنون او دانش‌آموزی خلاق، پرانرژی و فعال در حوزه‌های علمی است.

در همین راستا، چندی پیش یکی از دوستانم، از پزشکان خوش‌نام و برجسته شهر، با من تماس گرفت و گفت که در خصوص موضوعی مهم نیاز به مشورت دارد. در خلال گفت‌وگو، از نگرانی عمیق خود نسبت به فرزند هفت‌ساله‌اش سخن گفت؛ کودکی که در همین سن کم، نشانه‌هایی از ناامیدی و بی‌انگیزگی را بروز داده بود. هنگامی که از من راهکار خواست، از او پرسیدم: «در خانه، عمدتاً درباره چه موضوعاتی با همسرتان صحبت می‌کنید؟» بی‌درنگ پاسخ داد: «درباره ناامیدی! این‌که این‌همه درس خوانده‌ایم، اما شرایط زندگی‌مان رضایت‌بخش نیست.»

پاسخ او، خود به‌روشنی عمق مسأله را نمایان ساخت. کودک، بازتاب فضای روانی حاکم بر خانواده است. اگر این فضا مملو از گلایه، ناامیدی و حس بی‌ثمر بودن تلاش باشد، کودک نیز پیش از آن‌که مجال شکوفایی یابد، در تاریکی یأس فرو خواهد رفت.

واقعیت آن است که خانه، نخستین مدرسه امید یا ناامیدی است. لحن گفتار والدین، نگاهشان به آینده، نوع ارتباط با فرزندان و میزان حمایت عاطفی، همگی نقشی بنیادین در شکل‌گیری شخصیت و نگرش نوجوانان ایفا می‌کنند.

برای برون رفت از این مسئله چند راهکار پیشنهاد می شود:

۱. آموزش والدین: طراحی و اجرای دوره‌های آموزشی برای والدین با هدف آشنایی آن‌ها با نقش کلیدی‌شان در سلامت روانی فرزندان، ضرورتی انکارناپذیر است.

۲. ایجاد گفت‌وگوی مؤثر در خانواده: والدین باید شنونده‌ای فعال و همراه برای فرزندان خود باشند، نه صرفاً ناصح یا قاضی.

۳. جایگزینی امید به جای سرزنش: والدینی که خود دچار یأس هستند، باید آگاهانه مراقب باشند تا این نگاه را به نسل بعد منتقل نکنند.

۴. تقویت ارتباط میان خانه و مدرسه: تعامل مستمر و سازنده میان والدین و معلمان، می‌تواند شناخت عمیق‌تری از وضعیت روانی و ذهنی نوجوانان فراهم آورد.

امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند بازسازی «مثلث امید» میان خانواده، مدرسه و جامعه هستیم. تنها از مسیر هم‌افزایی و همدلی این سه نهاد است که می‌توان بذر انگیزه، اعتمادبه‌نفس و آینده‌نگری را در ذهن و جان نسل نوین کاشت.

آینده را آنان خواهند ساخت که امروز، در فضایی سرشار از انگیزه، درک و حمایت رشد کرده باشند.

  • منبع خبر : پایگاه خبری دادورزی