راضیه عقیلی مهر او چیزی از خودش ساخت که بماند. اواخر سال ۹۸ بود که یک کلیپ هنری در کانال های مجازی وایرال شد و به دست من هم رسید. کلیپی با تصویری از موج های بی قرار دریا که خودشان را مشتاقانه از اوج بر کف ساحل می کوبیدند در حالی که برگ های […]

راضیه عقیلی مهر

او چیزی از خودش ساخت که بماند. اواخر سال ۹۸ بود که یک کلیپ هنری در کانال های مجازی وایرال شد و به دست من هم رسید. کلیپی با تصویری از موج های بی قرار دریا که خودشان را مشتاقانه از اوج بر کف ساحل می کوبیدند در حالی که برگ های پاییزی را در آغوش کشیده بودند و زیر صدای محسن چاووشی در حالی که می خواند: هر روز پاییزه، هر سال پاییزه، هر ماه پاییزه، هر سال پاییزه، پنهونم از چشمات، ماه پس ابرم، من کاسه صبرم، این کاسه لبریزه… اثری که مشخص بود پشت آن خالق خوش ذوقی قرار گرفته است. خالقی که موجب شد پیگیری کنم و نام و مکانش را بدانم. بدانم این اثر هنری زیبا که تا عمق وجودم را سوزانده تا غمی که تحمل پذیرشش را نداشتم درک کنم، از کیست؟ متاسفانه معضل اشتراک متن و عکس و کلیپ هنری بدون نام در فضای مجازی پایان ناپذیر است. اما یافتن صاحب اثری این چنین خلاق راحت بود. نام پرهام هوشمند را اینجا شنیدم و شناختم. چون معتقدم آدم ها در چیزی که می سازند، زنده اند. گویی او را سال ها می شناختم. آدرس پیج شخصی و شماره تماسش را از طریق دوستان هنرمندم یافتم و در اولین فرصت با ایشان تماس گرفتم. آن روزها احوال روحی خوبی نداشتم به پرهام گفتم مادرم را چند ماهی است از دست داده ام و حالم بعد از فوت ایشان خوب نیست و با گذشت ماه ها و ابراز همدردی از سوی خویشان و دوستان برای التیام این غم سنگین، چاره ساز نبوده اما تماشای کلیپ شما با زیرصدای محسن چاووشی که شاید ترانه اش را پیش از این بارها شنیده بودم، احساسی از امید اما پر تناقض در درونم ایجاد کرد و بغض پنهان و خفه شده ای از خشم، اعماق قلبم را لرزاند و سنگی را در دلم شکست تا آرام شوم. گویی گذشته، حال و آینده ای را برایم روشن کرد تا با یاد مادرم زندگی کنم. او در کلیپش می گفت، بعد از هر سقوط بلند شو! خاطرم هست که از اینکه توانسته این گونه در ذهن مخاطبانش موثر باشد، بسیار خوشحال شد. این آغاز آشنایی من با پرهام هوشمند بود. و این را از همه دوستان و مخاطبانش هم خواسته بود که او را «پرهامو» بنامند. «و» حرفی است که جنوبی ها برای نشان دادن صمیمیت و گرمی و فروتنی شان به نام کوچکشان اضافه می کنند. او عکاس چیره دستی بود و فراتر از هنر عکاسی اثر خلق می کرد طوری که کمتر نیاز به ویرایش داشته باشد. قرار بود با همراهی یک تیم خوب عکاسی با راهنمایی پرهام به مناطق بکر و زیبای شهر دیر سفر کنیم و یک نمایشگاه عکاسی سرانجام این همراهی مان باشد. من دوره عکاسی و فیلم برداری گذرانده ام و به این هنر علاقه مندم. از سختی های آن باخبرم و می دانم برخلاف تصور عام حوصله و ذوق اندیشیدن برای خلق اثر نیاز است. او خوب فهمیده بود چگونه برای همیشه زنده بماند. و خاطراتی از خودش در ساحل و دریا زنده گذاشت. پرهام به دنبال قهرمان شدن نبود، او روحی رها داشت، مانند فرشته خوبی ها.

برای درک ذات زیبا و طبیعی دریا و طبیعت شهر و دیارش با چشم دیگری می نگریست، چشمی که ما نداشتیم. هر بار که اثر جدیدی خلق می کرد و آن را در کانال خودش می گذاشت از او می خواستم برای من هم ارسال کند تا برخی از آن ها را در کانال مجازی خودم منتشر کنم و البته با غرور خاصی برای دوستانم در تهران و یزد و شیراز و … ارسال کنم. خودم را جزئی از این آثار می دیدم. تلفیق طبیعت، احساس، موسیقی،اندیشه و خلاقیت پرهام، تلفیقی معجزه آسا بود. او برای رفاقت مردم با طبیعت و دریا چشم گذاشت. با شناختی که از شخصیت پرهام داشتم مطمئن بودم خالق این همه زیبایی با کمترین امکانات و تجهیزات استاندارد و حمایت مالی ساخته شده است. اما او از جنون هم گذشته بود. آثارش سرشار از اندیشه، فلسفه، علاقه و ژرف بود. تصاویری که هم دیدنی بود، هم خواستنی و هم ماندنی. هر چند عمر خالق این آثار تحمل نداشت در زنجیر بماند و می خواست خواستنی و چیدنی باشد.

یاد و نامش ماناست. برای همسرش و دخترش و پدرش و عموهایش علی و مازیار و مزدک هوشمند و دوستدارانش آرزوی صبر و تحمل دارم.

  • منبع خبر : پایگاه خبری دادورزی