پایگاه خبری دادورزی ـ راضیه عقیلی مهر: پاهای کوچکش را محکم به زمین می کوبید و با بی قراری از زنی که در میان ناله هایش مامان خطابش می کرد فاصله می گرفت در حالی که زن، دستش را محکم به سمت خودش می کشید و او را با جملاتی که مشخصا از روی تهدید […]

پایگاه خبری دادورزی ـ راضیه عقیلی مهر: پاهای کوچکش را محکم به زمین می کوبید و با بی قراری از زنی که در میان ناله هایش مامان خطابش می کرد فاصله می گرفت در حالی که زن، دستش را محکم به سمت خودش می کشید و او را با جملاتی که مشخصا از روی تهدید و سرزنش بود با ابروهای گره کرده و خشمگین بر سر کودک بی نوا فریاد می زد. پسرک در حالی که با یکی از دستان ظریفش اشک های داغش را از روی صورتش پاک می کرد با وحشتی بسیار دست دیگرش را که در دستان پرقدرت مادر خشمگینش مچاله شده بود به سمت مخالف می کشید تا از دست تهدیدها و خشم او رها یابد. دیدن این جریان مرا متاسف کرده بود به طوری که کنترلم را برای دقایقی از دست دادم و ناخودآگاه از روی صندلی میز کافه بلند شدم و به طرف زن رفتم تا شاید کودک و شاید مادر را از ادامه ی این فشار روانی ناراحت کننده به هر ترتیبی نجات دهم، ذهنم کار نمی کرد و فقط کششی مرا وادار کرد نسبت به این رویداد واکنش نشان دهم. زن تا نزدیک شدن مرا دید و متوجه نگاه های خشمگین و پرسش گر من شد در کسری از ثانیه تاکسی گرفت و کودک و خودش را به درون خودرو چپاند و مثل باد رفت. من هم کمی گیج و منگ رد تاکسی را می نگریستم اما افکارم در خشم و ظلم خواسته یا ناخواسته ای غوطه ور بود که شاهدش بودم. آن کودک حدود شش ساله چه درک و گناهی مرتکب شده بود که مستحق چنین ترس و آزار از سوی مادرش می شد؟ میان این گیجی جملاتی در ذهنم می شنیدم که دائم تکرار می شد. مادر به پسرک می گفت تو نباید این حرف را می زدی؟ تو نباید این کار را می کردی؟ تو نباید….؟ به کدامین گناه این کودک اینگونه مواخذه می شد؟ خشمی که در نگاه مادرش بود چگونه سن و سال و کودکی این پسرک بی پناه را نمی دید؟ این فشار روانی همه اش از شیطنت کودکش بود یا تجمیع عقده ها و سرزنش ها و حرف ها و مشکلات و درگیری های شخصیتی زن؟ وحشت کودک را چگونه توصیف کنم؟ ترس این کودک تا عمق وجودم ریشه دواند و رهایم نمی کند. هر چه بود برای من قابل درک نبود این چنین آزار و اذیت روانی و به طور حتم فیزیکی از جانب این زن. امیدوارم با واکنش من در خلوت خانه اش کودک را بیش از این آزار نداده باشد.

این جریان در واقع سرآغاز اتفاق دیگری مطرح شد که چند ماه پیش خبرش در رسانه ها منتشر و با واکنش کاربران فضای مجازی مواجه شد. تنبیه بدنی یا به بیان عامیانه، کتک زدن دانش آموزان با ترکه و خط کش و هر وسیله ی مرسوم، در نظام آموزشی ما پیشینه ی تاریخی دارد. در گذشته تنبیه فیزیکی دانش آموزان در تمام مقاطع تحصیلی از جانب مربیان مدرسه مرسوم و در جهت حفظ نظم دانش آموزان در مدرسه لازم و ضروری بود. حتی این روش از جانب والدین دانش آموزان نیز قابل پذیرش و تعریف شده بود. معتقد بودند تنبیه معلم و ناظم لازمه ی تربیت فرزندشان است و این جمله ی «چوب معلم گل است هر که نخورده خل است» هم مصداقی مرسوم برای توجیه و ضرورت این سبک در میان دانش آموزان شناخته شده بود. حتی دانش آموز بی نوا در گذشته بعد از تنبیه مربی اش در خانه هم بابت همان اشتباه آگاه یا ناآگاهش از سوی پدر یا مادرش کتک مفصلی می خورد! این ها مربوط به نسلی در گذشته متناسب با شرایط زیستی و فرهنگی شان بود اما جامعه امروز و نسل امروز که در جهانی از اطلاعات و امکانات توسعه یافته زندگی می کند چنین روش تربیتی را منسوخ شده می داند. این تغییر و تحول زیستی در قانون و عرف جوامع رسوخ کرد و اکنون هم در قانون هم در عرف کتک زدن دانش آموزان از سوی مربیان مدرسه جرم و مسئولیت کیفری و مدنی جهت پیگیری قضایی از جانب آسیب دیده و قربانی دارد. اما به دلیل همان پیشینه ی تاریخی و عدم آگاهی از سوی برخی والدین و مربیان نسبت به قانون همچنان شاهد تکرار این رویدادها هستیم. چند مدت پیش در خبری خواندم یکی از معلم های مدرسه، دانش آموزش را تنبیه فیزیکی کرده است و پدرش با اطلاع از این جریان، خشمگین و غضبناک با قمه به سراغ معلم مورد نظر رفته و او را تهدید و با اعمال خشونت منجر به ایجاد وحشت و ترس در میان مربیان و دانش آموزان شده است. و منجر به بازداشت پدرعصبانی از سوی مقامات انتظامی شد که با توجه به جرم ارتکابی به طور حتم مجازات حبس، جزای نقدی یا شلاق و البته تشکیل پرونده سابقه ی کیفری در انتظارش قرار گرفت که البته رای قاضی پرونده نیز در شدت و حدت صدور حکم در این مورد نیز باید در نظر داشت. در این خبر از پدر این دانش آموز پرسیدند چرا و به چه دلیل با قمه به سراغ مربی او رفتی؟ او هم پاسخ داد فشار روانی و عصبانیت ناخواسته ای که در وجودم شکل گرفته بود و اینکه چرا باید فرزندم را کتک بزنند باعث این اتفاق شد و الان هم بسیار از عملکرد خودم پشیمانم و متوجه شدم آینده و وضعیت تحصیل پسرم با این رفتار من در خطر افتاده است. از این جریان چند ماه گذشته است و بی خبرم قاضی محترم پرونده چه رایی برای این پدر صادر کرده است. اما امیدوارم رایی منصفانه صادر کرده باشد و با در نظر گرفتن اهمیت موضوع عدم سوءپیشینه پدر، با اعمال مجازات تعدیلی، تعلیقی و تأمینی به خانواده اش و ویژه پسرش رحم کرده باشد. بدون شک رفتار مجرمانه این پدر قابل قبول نیست اما کتک زدن پسر این پدر از سوی مربی اش هم قابل قبول نیست. با این نسل باید با آگاهی و دانش روز و به کارگیری روش های نوین تربیتی رفتار کرد. بدون شک اعلام رضایت معلم دانش آموز در تخفیف مجازات این پدر خشمگین موثر است منتهی به دلیل رفتار مجرمانه ی وی از جنبه عمومی پیگرد قضایی دارد. ببینید به خاطر عدم کنترل یک پدر بر خشمش به هر دلیل منصفانه یا غیرمنصفانه او در ردیف مجرمان کیفری قرار گرفت. اما ناگفته نماند نکته قابل توجه در این اتفاق این است که چرا باید اشتباه یک کودک یا نوجوان در مدرسه و یا خانه مجوزی باشد برای تنبیه بدنی یا حتی تنبیه روحی او که چه بسا شاید بدتر باشد. و تنبیه فرزندان این نسل از سوی والدین یا مربی مدرسه و یا هر محیط دیگر به کدامین گناه است؟ او داشته هایش را نخست مدیون تربیت خانواده و محیطی است که در آن رشد یافته و می یابد اگر تنبیه و توبیخی است باید برای این ها باشد نه کودک بی گناه. اگر به دلایل و شاید فراوانی خشم مردم در جامعه که به هر نحو و شکلی خودش را نشان می دهد و در واقع زنگ خطریست که سال ها گوش نواز برخی مسئولان خواب رفته است، توجه و آسیب شناسی نشود ما به احتمالا شاهد تکرار این رویدادها خواهیم بود. از طرفی در قانون مدنی نسبت به تنبیه کودک در راستای حقی صرفا برای والدین جهت تربیت فرزندشان عنوان شده که آن هم با بیانی موسع و با بهره گیری واژه ی تنبیه به شکل «متعارف» محدوده ی اختیار را برای والدین با هر نوع نگاه عرفی و فرهنگی و تربیتی باز گذاشته است که این ضعف قانونی می تواند زمینه ساز تحقق جرم نسبت به کودکان باشد.

  • منبع خبر : پایگاه خبری دادورزی