دادورزی ـ راضیه عقیلی مهر: عزت الله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی و گردشگری چند روز پیش در جریان سفر به کشور تاجیکستان از سرویس بهداشتی یک مسجد بازدید می کند و از بهداشت دائمی محیط و معماری این سرویس بهداشتی برای مردم آن هم در تمام ساعات روز، شگفت زده می شود و به قیاس […]

دادورزی ـ راضیه عقیلی مهر: عزت الله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی و گردشگری چند روز پیش در جریان سفر به کشور تاجیکستان از سرویس بهداشتی یک مسجد بازدید می کند و از بهداشت دائمی محیط و معماری این سرویس بهداشتی برای مردم آن هم در تمام ساعات روز، شگفت زده می شود و به قیاس آن در ایران می پردازد. وی پیش از این سفر بارها در اخبار منتشر شده و همین طور در صفحه اینستاگرام خودش نسبت به معضل عدم مدیریت نسبت به حفظ بهداشت و وعده های بی سرانجام متولیان نسبت به ساخت سرویس های بهداشتی در بین راه و البته شهرهای ایران ابراز گلایه مندی کرده بود و آن را دغدغه ای اولویت دار برای مردم می داند. بی تعارف اجابت مزاج هم مانند دیگر نیازهای مهم انسان از اهمیت برخوردار است و باید ساز و کار این نیاز از سوی دولت ها در شان مردم اجابت شود.

برای شرکت در کلاس های هنری در فرهنگسرای شیخ حسین چاهکوتاهی به عنوان یک مجموعه تاریخی و فرهنگی واقع در محله امام زاده بوشهر به عنوان هنرجو حضور یافتم. بعد از اتمام کلاس در محوطه ی فرهنگسرا به دنبال سرویس بهداشتی بودم اما تابلوی راهنمایی به چشمم نیامد برای همین از هنرجویی که در آن اطراف منتظر ایستاده بود محل سرویس بهداشتی را پرسیدم و او مرا به سمت دری در چند قدمی خودم راهنمایی کرد. به محض ورود به سرویس، بوی بسیار بسیار نامطبوعی مشامم را آزرد و مرا به عقب راند و کف سرامیکی و کثیف سرویس بهداشتی مزید بر علت شد تا دیگر قدم از قدم برندارم اما این تجربه را در سرویس های بهداشتی واقع در پارک های سطح شهر و برخی مساجد نیز تجربه کرده بودم و با این پیش زمینه و اولویت نیاز انسانی، ترجیح بر این شد مانند دیگر موقعیت ها این وضعیت را برای لحظاتی تحمل کنم. برای همین در یکی از توالت ها را باز کردم که ناگهان با حجمی از کثافت انسانی روبرو شدم و فرار را بر قرار ترجیح دادم و خودم را به مرکز محوطه ی فرهنگسرا رساندم تا با ایجاد این فاصله مکانی بتوانم هوای مطبوع بیرون در این روزهای پاییزی را به سرعت استشمام و ذهنم را از این آلودگی پاک کنم. باید اینگونه شرح موضوع دهم تا بهتر حال یک هنرجو را در یک مجموعه ی تاریخی و فرهنگی بدانید و حال بدش را بهتر تجسم کنید. با این اتفاق برای لحظاتی به یاد ماهیت این بیت از سعدی بزرگ افتادم که «شرف نفس به جود است و کرامت به سجود/هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود». به واقع این وجوب و ضرورت اجابت و این کثافت وجود باعث شد از اینکه برای یادگیری هنر و فرهنگ قدمی برای خودم برداشته ام پشیمان شوم و این عیب را در کلیت سیستم و این نحوه ی مدیریتی بدانم. این به واقع در شان یک هنرجو نیست. بی درنگ با مدیریت محترم میراث فرهنگی استان بوشهر جناب دکتر سجادی منش تماس گرفتم و بی تعارف نسبت به این وضعیت که به بیان دیگر هنرجویان مدت هاست معضل این فرهنگسراست و مدیران این مجموعه توان حل آن را نداشته اند، گلایه کردم و به ایشان گفتم این جریان را خواهم نوشت چون انتظارم از یک مجموعه ی تاریخی و فرهنگی بیش از این ها بود و معضل سرویس های بهداشتی اش باعث شد انتظارم را به عدم وجود، پایین بیاورم! ناگفته نماند دکتر سجادی منش یکی از مدیرانی است که همواره در حفظ ادب کلام و تعامل اجتماعی ویژه با رسانه ها قدرتمند، پاسخگو و پیگیر نشان داده اند. و این قول را به من دادند که این معضل در کمترین مدت ممکن برطرف خواهد شد. اما این پرسش دغدغه ی بزرگی است که چرا برخی مدیران چنین مکان های فرهنگی و تاریخی به اندازه ی رسیدگی به یک سرویس بهداشتی، قدرت مدیریتی ندارند و در حل و فصل آن عاجزند؟ من اگر توان و امکان برایم مهیا نباشد تا مجموعه ای را مدیریت و یا مسئولیتی را عهده دار شوم منطق و اخلاق حکم می کند این جایگاه را واگذار و کنار بکشم شاید دیگری قدرت انجام آن را داشته باشد. قرار نیست کاری که انجام آن از عهده ی من نوعی خارج است از عهده دیگری نیز خارج باشد. شاید یک فکر نو یک اتفاق نو و یک تغییر از سوی دیگری بتواند آب از جوی رفته را دوباره به جوی برگرداند و امید را در این سراب بیابانی جاری سازد. در علوم فلسفی آمده یک عیب اگر یافتی باید بدانی که عیب های بزرگ تری هم وجود دارد، من این عیب را در سرویس های بهداشتی فرهنگسرا یافتم به طور حتم باید عیب های دیگری هم وجود داشته باشد که فی الحال از آن بی خبر و حیرانم!

من در این فرهنگسرا سال های متمادی شاهد برگزاری بزرگداشت شاعر گرانقدر منوچهر آتشی بودم. در این فرهنگسرا سال ها شاهد تلاش دلسوزان فرهنگ و هنر بودم. سال ها شاهد هنرنمایی اساتید و هنرجویانشان بودم و بسیاری برنامه های فرهنگی و هنری را شاهد بودم که روزگاریست به هر دلیل و ناهماهنگی و شاید غرض ورزی راکد مانده اند و مانند اتاقک خاموش برخی آموزشگاه های فرهنگسرا خاک می خورند. با این حال امروز در میانه ی این شرایط ناهموار، مادری دیدم که با سه کودکش وارد محیط فرهنگسرا شد. مادر روی یکی از صندلی های محوطه نشست. معلوم بود این کار هر روزه اش است که به این فرهنگسرا می آید و کودکانش را با فراغ بال رها می کند تا آنان با حسی مملو از شادی و چشمانی پرفروغ به دنبال هم بدوند و هیاهویشان در اتمسفر فرهنگسرا انعکاس یابد. در سوی دیگری دو بانوی سالخورده محیط امن فرهنگسرا را برای گفتگو یافته بودند و در جای دیگری چند نوجوان دختر و پسر منتظر برگزاری کلاس آموزشی شان بودند. در انتهای فرهنگسرا کتابخانه ای عمومی قرار داشت با محیطی مناسب و در خور توجه برای بهره مندی کودکان و نوجوانان و در گوشه ای دیگر کارگاه تولید پوشاک با حضور چند بانوی جوان قرار داشت که سخت مشغول به کار بودند. در یکی از اتاقک های فرهنگسرا، چند جوان در کارگاه چوب بری و ساخت صنایع ذی ربط قرار داشتند و در اتاقکی دیگر هنرجویان زیرنظر استادشان مشغول نقاشی و طراحی بودند. در طبقه ی بالای فرهنگسرا کافه ای قرار داشت که نسیمی خنک بوی دارچین و هلش را به فضای پایین محوطه سوق می داد و حال آدم را دگرگون می کرد. زنی را دیدم که با عجله از اتاقک دیگری بیرون آمد تا خودش را زود به سرویس حمل و نقل شهری تنگک برساند. هنر را دوست داشت و به این عشق به فرهنگسرا می آمد تا در کلاس مورد علاقه اش شرکت کند. چند نوجوان معلول جسمی با زحمت، خودشان را به فرهنگسرا رسانده بودند تا با هنر به التیام زخم هایشان بپردازند. من در این فرهنگسرا اتاقک هایی دیدم که چراغشان خاموش بود و خاک می خورد. مردمی را دیدم که با چشم هایشان در فرهنگسرا به دنبال پویایی و تغییر و نشاط بودند، چون به معجزه ی عشق در آن سوی هنر اعتقاد داشتند. من در فرهنگسرای شیخ چاهکوتاهی پتانسیل های فراوانی برای جذب کودکان و جوانان را نظاره گر بودم که بالفعل مانده بودند تا تلنگری آن ها را به رقص وادارد.

  • منبع خبر : پایگاه خبری دادورزی